آرشامی مدت یک هفته ای که بیمارستان بود من و بابا هرروز 3 الی 4 بار می رفتیم دیدن پسری روز هفتم که رفته بودیم ملاقات ( چهارم فروردین ) بعد از ویزیت خانم دکتر گنجوی ( متخصص کودکان ) گفتند که پسری مرخص است من و بابا چون هیچ کدوم از وسایل پسری رو نبرده بودیم و آمادگی نداشتیم بابا رفت خونه و وسایل آرشام رو آورد پرستارها هم پسری را دادن به من گفتند خانم بچه شما مرخصه ، منم دست و پاهام داشت می لرزید که نکنه این بچه ریزه میزه از دستم بیفته . روز اولی که آرشامی اومد خونه مامانی اینا مهمون داشتند( دایی حمید و زن دایی پریسا ) بابایی و دایی مرتضی با آقای قصاب اومدن و گوسفند رو جلوی پای پسری کشتند بعد از رفتن به خونه دایی م...